جدول جو
جدول جو

معنی نعره زنان

نعره زنان
فریادکنان، در حال نعره زدن
تصویری از نعره زنان
تصویر نعره زنان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نعره زنان

نعره زنان

نعره زنان
ویله کنان فرود آمد از تخت و یله کنان زنان بر سر موی و رخ را کنان (فردوسی شاهنامه) جمع نعره زن، در حال نعره زدن: (قطران)، . . نعره زنان و اشتلم کنان اسب می تاخت
فرهنگ لغت هوشیار

نعره زنان

نعره زنان
فریادکنان. (ناظم الاطباء). غریوان:
گرازان و چون شیر نعره زنان
سمندش جهان و جهان را کنان.
فردوسی.
هر شب به سیر کویش از کوچۀ خرابات
نعره زنان برآیم یعنی که مست اویم.
خاقانی.
نیمشبی سیمبرم نیم مست
نعره زنان آمد و در درشکست.
عطار.
عالمی را لقمه کرد و درکشید
معده اش نعره زنان هل من مزید.
مولوی.
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گریان
ز این غنچه که از طرف چمنزار برآمد.
سعدی.
بلبل خوش الحان و دیگر مرغان بر آن بهزاردستان از نشاط نعره زنان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 28).
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران می داری.
حافظ.
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپردۀ گل نعره زنان خواهد شد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

نعره کنان

نعره کنان
نعره زنان. خروشان و غریوان:
نعره کنان چون نمک بر آتشم ایرا
غم نمکم بر دل فگار برافکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

طعنه زنان

طعنه زنان
در حال طعنه زدن و سرزنش کردن، برای مِثال با هزار انکار می رفتند راه / زیر لب طعنه زنان بر کار شاه (مولوی - ۵۱۰)
طعنه زنان
فرهنگ فارسی عمید

طعنه زنان

طعنه زنان
در حال طعنه زدن و عیبجوئی: خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

شعله زنان

شعله زنان
صفت حالیه. درحالت شعله زدن. در حال اشتعال. شعله ور:
آتش هیبت چنان شعله زنان در دلش
کآتش هرگز ندید کس که جهد از چنار.
خاقانی.
شمعوش پیش رخ شاهد یار
دمبدم شعله زنان میسوزم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

ندبه زنان

ندبه زنان
ندبه کنان. در حال ندبه کردن. گریان و شیون کنان:
اندر سه دست ندبه زنان بر سر دو پای
شیون به بام و باغ خود آنگه برآورید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا