مخفف گسیختن. شکستن، شکافتن، دریدن، دفع نمودن، سست گردانیدن، جدا کردن، رها کردن، شکافته شدن، شکسته شدن، رها شدن، سست گشتن. (ناظم الاطباء). برای تمام معانی رجوع به گسیختن شود
بریدن، جدا کردن، بریده شدن، جدا شدن، برای مِثال ورا خواندند اردوان بزرگ / که از میش بگسست چنگال گرگ (فردوسی - ۶/۱۳۹)، کنایه از پراکندن، تمام شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن