آنکه در داد و ستد راست و درست نباشد. بدمعامله. (فرهنگ فارسی معین). کج بیع. کج باز. (مجموعۀ مترادفات ص 61) ، بدرفتار. بدروش. (فرهنگ فارسی معین) : ز کج معامله امید خیر نتوان داشت سپهر کار کسی را به مدعا نکند. محسن تأثیر (از آنندراج)
کجپلاس هرگز گلیم بخت مرا درمحیط دهر - از آب در نیاورد این چرخ کج پلاس (علی خراسانی) بد سودا کسی که معامله را بدرستی و سهولت انجام ندهد سخت معامله. بد منظر آنچه بنظر بد آید بد نما بد نمود. بد منظری زشت بنظر آمدن بد نمایی بد نمود کردن