معنی قرار گذاشتن
قرار گذاشتن
شرط کردن، عهد و پیمان کردن
تصویر قرار گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با قرار گذاشتن
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
Scrap, Sideline
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
descartar, colocar de fora de jogo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
wegwerfen, aus dem Spiel nehmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
wyrzucać, wykluczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
выбрасывать , отстранить
دیکشنری فارسی به روسی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
викидати , відсторонити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
descartar, poner fuera de juego
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
jeter, mettre sur la touche
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کنار گذاشتن
کنار گذاشتن
scartare, mettere da parte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی