جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرو جستن

فرو بستن

فرو بستن
بستن، کنایه از پیچیده و دشوار شدن، برای مِثال به حاجتی که رَوی تازه روی وخندان رو / فرونبندد کارِ گشاده پیشانی (سعدی - ۱۱۳)
فرو بستن
فرهنگ فارسی عمید

فرو بستن

فرو بستن
بستن مسدود کردن، مضبوط کردن، یا فرو بستن چشم بستن چشم، طمع بریدن
فرو بستن
فرهنگ لغت هوشیار

فروجستن

فروجستن
بزیر جستن. مقابل برجستن. (یادداشت بخط مؤلف) : از اسب فروجست و زمین بوسه داد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا