جدول جو
جدول جو

معنی سست اندام

سست اندام
ضعیف، کم زور، ناتوان، لاغر
تصویری از سست اندام
تصویر سست اندام
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سست اندام

سست اندام

سست اندام
لاغر و نحیف. (آنندراج). ناتوان و ضعیف و کم زور. (ناظم الاطباء) ، نامرد. (آنندراج). کسی که مردی نداشته باشدو مجامعت نتواند. (ناظم الاطباء). مخنث. (تفلیسی)
لغت نامه دهخدا

دست انداز

دست انداز
آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول
فرهنگ لغت هوشیار

سیم اندام

سیم اندام
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تَن، سیم بَدَن، سیمین بَدَن، سیم بَر، سیمین بَر
سیم اندام
فرهنگ فارسی عمید

دست انداز

دست انداز
چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آن ها، برجستگی و ناهمواری در سطح جاده، آنکه به چیزی دست بیندازد، دست اندازنده
دست انداز
فرهنگ فارسی عمید

هفت اندام

هفت اندام
هفت عضو بدن انسان، شاملِ سر، سینه، شکم، دو دست و دو پا، هفت ارکان
هفت اندام
فرهنگ فارسی عمید

هفت اندام

هفت اندام
هفت عضو بدن که عبارتند از: الف - بعقیده بعضی سر سینه شکم دودست دوپای. ب - وبعقیده برخی دیگر سر دوپهلو دودست دوپای، مجموعه اعضای بدن، رگی است که چون آنرا بگشایند ازجمیع اندام خون کشیده شود، برهان، نهرالبدن، روماتیسم (دهخدا) : (توهفت کشور بگرفته ومخالف تو زهفت چرخ شده مبتلا بهفت اندام) (مسعودسعد) یا هفت اندام باطن. عبارتنداز: مغز: قلب ریتین جگر کلیتین. یا هفت اندام زمین. مجموعه ساختمان کره زمین: (پیش از آن هم برفتی هفت اندام زمین رفت وپیش گاووماهی ساخت سدی ازقضا) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار