معنی سررشته دار - فرهنگ فارسی عمید
معنی سررشته دار
- سررشته دار
- دفتردار، حسابدار، کارپرداز
تصویر سررشته دار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سررشته دار
سررشته دار
- سررشته دار
- منصبی از مناصب محاسباتی در دورۀ قاجاریه. نوعی از محاسبین. یکی از مراتب حسابداران، صاحب خبرت و بصیرت
لغت نامه دهخدا
سر رشته دار
- سر رشته دار
- آنکه سر رشته امری را به دست دارد، دفتر دار، حسابدار محاسب، مامور جزو مالیات (قاجاریان)
فرهنگ لغت هوشیار
سرچشمه دار
- سرچشمه دار
- کسی که مخترع و مبتدع امری باشد. (غیاث) (آنندراج) :
سرمه دارد شکوه ای از چشم کافرکیش او
پیش آن سرچشمه دار نامسلمانی بگو.
ملا طغرا (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
رشته دار
- رشته دار
- متعلق و منسوب و دارای خویشی و قرابت و علاقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا