جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سپاه دار

سپاس دار

سپاس دار
سپاس دارنده، منت پذیر، شاکر، شکرگزار، سپاس گذار
سپاس دار
فرهنگ فارسی عمید

سپاهدار

سپاهدار
سپهدار. دارندۀ سپاه. دارندۀ لشکر. فرماندۀ لشکر. فرمانده ِ سپاه، صاحب منصبی خاص بوده است در عهد غزنویان:
پور سپاهدار خراسان محمد است
فرخنده بخت و فرخ روی و مؤیداست.
منوچهری.
ابومطیع بدرگاه آمده بود... سپاهداران او را لطف کردند. (تاریخ بیهقی). و بسیار غلام ایستاده از کران صفحه تا دور جای و سپاهداران و مرتبه داران بیشمار در باغ. (تاریخ بیهقی). و سپاهداران اسب سپهسالار خواستند. (تاریخ بیهقی). پرده داری و سپاهداری نزدیک اریارق رفتند. (تاریخ بیهقی).
دیدار سپاهدار ایران
در آینۀ ردان ببینم.
خاقانی.
چون عدل سپاهدار اسلام
چون عقل نگاهبان دولت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سپید دار

سپید دار
درختی است از تیره بیدها که در نیمکره شمالی گونه های مختلفش فراوان میروید. درختی است دو پایه و گلهایش کاملا برهنه و بدون جام و کاسه و پرچمها یا مادگی فقط برکگ کوچکی در بغل دمگل خود دارند گل نر این گیاه دارای پرچمهای زیاد و گل ماده دارای دو برچه است و دانه هایش کرکهای ریزی دارد جوانه های سپیدار آلوده با ماده صمغی چسبنده است. بلندی آن بالغ بر 20 متر میشود و محیط دایره اش تا 3 متر میرسد. پشت پهنک برگ سپیدار سفید رنگ است و چون تنه اش مستیما رشد میکند از آن برای ساختن تیر و ستون چوبی استفاده میکنند حور حورازرق غرب ابودقیق
فرهنگ لغت هوشیار