جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رزم جو

رزمجو

رزمجو
رزم جوینده. رزمجوی. آنکه آرزومند جنگ و نبرد است. جنگجو. (فرهنگ فارسی معین). رزمخواه. کسی که آرزومند جنگ و نبرد باشد. (ناظم الاطباء). رزم آور. جنگاور:
چو بشنید رستم پراندیشه شد
دل رزمجویش چو یک بیشه شد.
فردوسی.
ز سر تا میانش بدو نیم کرد
دل رزم جویان پر ازبیم کرد.
فردوسی.
ببر نامداران دژ ده هزار
همه رزم جویان خنجرگذار.
فردوسی.
و رجوع به رزمجوی و رزمخواه شود
لغت نامه دهخدا

رزمناو

رزمناو
کشتی تندرو که مواظب کشتی های دشمن است و برای حمله برکشتیهای جنگی یا بازرگانی از کناره بسیار دور میشود
فرهنگ لغت هوشیار

رزم یوز

رزم یوز
جنگاور جنگجوی. توضیح: این کلمه به دو صورت) رزم تور و رزم یوز (آمده است
فرهنگ لغت هوشیار