جدول جو
جدول جو

معنی حرمت داشتن

حرمت داشتن
احترام داشتن، ارجمند داشتن
تصویری از حرمت داشتن
تصویر حرمت داشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حرمت داشتن

حرمت داشتن

حرمت داشتن
محترم شمردن. توقیر. (تاریخ بیهقی) :
بازگو تا چگونه داشته ای
حرمت آن بزرگوار حریم.
ناصرخسرو.
لیکن چو حرمت تو ندارد تو از گزاف
مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش.
ناصرخسرو.
گر ندارد حرمتم جاهل مراکمتر نشد
سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب.
ناصرخسرو.
علما و أئمۀ دین را حرمت دار. (مجالس سعدی ص 19)
لغت نامه دهخدا

حرمت داشت

حرمت داشت
حرمت داشتن. احترام. اعتزاز. تکریم. تعظیم. تفخیم. توقیر: چون امیر اسماعیل خبر یافت، بخارا خالی کرد به فرب رفت از جهت حرمت داشت برادر. (تاریخ بخارای نرشخی چ طهران ص 97 سطر آخر). لشکر سلطان غنیمت های بسیار و زر بخروار و سلاح بیشمار بیاوردند، و در همدان هیچکس اسبی تازی به یک دینار نمی خرید حرمت داشت دارالخلافه را. (راحهالصدور راوندی). گفت خدا بر من رحمت کرد بدان حرمت داشت که آن امام را کردم. (تذکرهالاولیاء عطار). بدین حرمت داشت پیغمبر، حق تعالی آنرا کفایت کرد... (تذکرهالاولیاء عطار چ طهران ج 1 ص 130).
اول او را خواست جستن در نبرد
بهر حرمت داشتش تأخیر کرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا

زحمت داشتن

زحمت داشتن
زحمت دادن:) ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگاه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری . (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

حاجت داشتن

حاجت داشتن
نیازیدن نیاز داشتن احتیاج داشتن نیاز داشتن نیازمند بودن
حاجت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار