معنی پهلوآکنده - فرهنگ فارسی عمید
معنی پهلوآکنده
- پهلوآکنده
- آکنده پهلو، چرب پهلو، فربه
تصویر پهلوآکنده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پهلوآکنده
پهلوآکنده
- پهلوآکنده
- فربه شده. آکنده پهلو:
چریده دیولاخ آکنده پهلو
بتن فربه میان چون موی لاغر.
عنصری.
رجوع به آکندن شود
لغت نامه دهخدا
پهلو آکنده
- پهلو آکنده
- فربه شده آکنده پهلو: چریده دیو لاخ آکنده پهلو بتن فربه میان چون موی لاغر. (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
پهلو آکندن
- پهلو آکندن
- فربه شدن. رجوع به آکندن و آکنده شدن شود
لغت نامه دهخدا