اظهار پوزش کردن: برآید بکام تو این کار زود چو بشنید سیندخت پوزش نمود. فردوسی. زمین را ببوسید و پوزش نمود بر آن مهتری آفرین برفزود. فردوسی. کرم کرد و غم خورد و پوزش نمود بداندیش را دل به نیکی ربود. سعدی (بوستان). بپایش درافتاد و پوزش نمود بخندید لقمان که پوزش چه سود. سعدی (بوستان). و رجوع به پوزش شود
گوش دادن استماع کردن، مواظب بودن مراقب بودن مراعات کردن گوش داشتن: مسلمانان بنزدیک رسول آمدند و گفتند: یا رسول الله راعنا ما را مراعات کن و مارا بپای و گوش نما وحدیث مادار خ