جدول جو
جدول جو

معنی پوزش آوردن

پوزش آوردن
عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
تصویری از پوزش آوردن
تصویر پوزش آوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پوزش آوردن

پوزش آوردن

پوزش آوردن
پوزش کردن:
ز گفتار او پوزش آورد پیش
بپیچید از آن بیهده رای خویش.
فردوسی.
ز دیدار تو شرم دارم همی
بدین کرده ها پوزش آرم همی.
اسدی.
رجوع به پوزش شود
لغت نامه دهخدا

پوست آوردن

پوست آوردن
پوست تازه روییدن (بر درخت عضو سوخته و مجروح)
پوست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

نازش آوردن

نازش آوردن
ناز کردن: گر او نازش آرد من آرم نیاز مگر گردد از بنده خشنود باز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پوست آوردن

پوست آوردن
بر او پوست نوروئیدن چنانکه درخت و عضو سوخته و مجروح و جز آن
لغت نامه دهخدا

پوزش کردن

پوزش کردن
عذرخواهی کردن، پوزش خواستن، برای مِثال هر آن کس که پوزش کند بر گناه / تو بِپْذیر و کین گذشته مخواه (فردوسی - ۶/۲۳۴)
پوزش کردن
فرهنگ فارسی عمید