جدول جو
جدول جو

معنی پرس پرسان

پرس پرسان
در حال پرسیدن، پرسان پرسان برای مثال پرس پرسان می کشیدش تا به صدر / گفت گنجی یافتم آخر به صبر (مولوی - ۳۸)
تصویری از پرس پرسان
تصویر پرس پرسان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرس پرسان

پرس پرسان

پرس پرسان
پرسنده از بسیار کس با سوء ال از اشخاص بسیار: (پرسان پرسان بکعبه می بتوان رفت)
پرس پرسان
فرهنگ لغت هوشیار

پرس پرسان

پرس پرسان
پرسان پرسان. با سؤال از بسیار کس:
پرس پرسان می کشیدش تا بصدر
گفت گنجی یافتم آخر بصبر.
مولوی.
پرس پرسان میشد اندر افتقاد
چیست این غم بر که این ماتم فتاد.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پرسان پرسان

پرسان پرسان
پرسنده از بسیار کس با سوء ال از اشخاص بسیار: (پرسان پرسان بکعبه می بتوان رفت)
پرسان پرسان
فرهنگ لغت هوشیار

پرسان پرسان

پرسان پرسان
با سؤال از بسیار کس:
پرسان پرسان به کعبه می بتوان رفت.
پرسان پرسان روند بهندوستان.
؟
لغت نامه دهخدا