جدول جو
جدول جو

معنی بی مایگی

بی مایگی
فرومایگی، تهیدستی، بینوایی
تصویری از بی مایگی
تصویر بی مایگی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بی مایگی

بی وایگی

بی وایگی
عدم ضرورت و عدم لزوم و حاجت. (ناظم الاطباء). رجوع به بی وایه شود
لغت نامه دهخدا

بیمایگی

بیمایگی
حالت و چگونگی بی مایه. افلاس و احتیاج. (آنندراج). فقر و پریشانی و گدائی و بی نوائی. (ناظم الاطباء). نداشتن مایه. نداشتن سرمایه. (یادداشت مؤلف) :
که از بینوایی و بیمایگی
گرفتم درین خانه همسایگی.
سعدی.
، نداشتن علم و فضل. نداشتن علم و ادب و صنعت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بی فایدگی

بی فایدگی
حالت بی فایده. بی فائدگی. بی مصرفی، کنایه از بی اصل و بی بنیاد. (آنندراج). بدبخت و بی شأن. (ناظم الاطباء). رجوع به قدم شود
لغت نامه دهخدا

بی جامگی

بی جامگی
بدون مواجب. بی جیره:
هزارت مشرف بی جامگی هست
بصد افغان کشیده سوی تودست.
نظامی
لغت نامه دهخدا