جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بزرگسال

بزرگ سال

بزرگ سال
سالخورده. مسن. معمر. بزادبرآمده. (آنندراج). مسن و کلانسال. (ناظم الاطباء). مقابل خردسال. سالمند. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا

وزرسگال

وزرسگال
بد سگال بد اندیش: و مقاصد و اغراض وزرای وزر سگال آنست که چهار بالش مملکت بفرزند ناخلف شاه دهند
فرهنگ لغت هوشیار