معنی آزارمند
آزارمند
علیل، بیمار، دردمند، رنجور
تصویر آزارمند
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آزارمند
آزارمند
آزارمند
صاحب آزار، علیل، بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
آزارمند
آزارمند
صاحب آزار. علیل. بیمار. سقیم
لغت نامه دهخدا
ازاربند
ازاربند
بند شلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تبارمند
تبارمند
با اصل و نسب، اصیل
فرهنگ واژه فارسی سره
آزاریدن
آزاریدن
آزرده شدن، آزرده کردن آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
آزارنده
آزارنده
موذی، موجع، مولم
فرهنگ لغت هوشیار
آزادمرد
آزادمرد
آزاده، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
افزارمند
افزارمند
کسی که بوسیله افزاری کاری را انجام دهد آنکه با ابزار کار کند
فرهنگ لغت هوشیار
خوارمند
خوارمند
فروتن، متواضع
فرهنگ لغت هوشیار