حذر، بپرهیز، بترس، دوری کن، در مقام بیم دادن و امر به پرهیز کردن از کاری یا چیزی یا کسی گفته می شود، برای مثال ای رخ چون آینه افروخته / الحذر از آه من سوخته (سعدی۲ - ۵۴۹)
خبردار و آگاه باش. (آنندراج). ملتفت باش. باخبر باش و دوری کن. (ناظم الاطباء). زنهار. زینهار. بپرهیز. بترس. بپرهیزید. بترسید. بمعنی ایّاک َ و حَذار عربی. رجوع به حذر شود: هم ببین خشم شاه در هر دم الحذر الحذر همی خوان هم. سنائی. آتش و دود آید از خرطوم او الحذر زان کودک مرحوم او. مولوی. الحذر ای ناقصان زآن گلرخی کو بگاه صبح آمد دوزخی. مولوی. ای رخ چون آینه افروخته الحذر از آه ِ من ِ سوخته. سعدی
نام شهری که در قدیم از توابع دولت پارت بود و بقول هردوت پادشاهی از خود داشت و مردم آن عرب بودند. رجوع به حضر و ایران باستان تألیف پیرنیا ج 3 (فهرست) شود