جدول جو
جدول جو

معنی الحذر

الحذر
حذر، بپرهیز، بترس، دوری کن، در مقام بیم دادن و امر به پرهیز کردن از کاری یا چیزی یا کسی گفته می شود، برای مثال ای رخ چون آینه افروخته / الحذر از آه من سوخته (سعدی۲ - ۵۴۹)
تصویری از الحذر
تصویر الحذر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با الحذر

الحذر

الحذر
آگاه باش هان بترس بپرهیز بپرهیز، هان، از برونش بر نخیزد جز غریو الحذر، و ز درونش برنیاید جز خروش الفرار (وحشی بافقی) یا الحذر الحذر. بپرهیزبپرهیزخ
فرهنگ لغت هوشیار

الحذر

الحذر
خبردار و آگاه باش. (آنندراج). ملتفت باش. باخبر باش و دوری کن. (ناظم الاطباء). زنهار. زینهار. بپرهیز. بترس. بپرهیزید. بترسید. بمعنی ایّاک َ و حَذار عربی. رجوع به حذر شود:
هم ببین خشم شاه در هر دم
الحذر الحذر همی خوان هم.
سنائی.
آتش و دود آید از خرطوم او
الحذر زان کودک مرحوم او.
مولوی.
الحذر ای ناقصان زآن گلرخی
کو بگاه صبح آمد دوزخی.
مولوی.
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه ِ من ِ سوخته.
سعدی
لغت نامه دهخدا

الحذار

الحذار
یپرهیزید بترسید، بپرهیزید، حذر کنید: (الحذارای غافلان زین وحشت آباد الحذار - الفراری عاقلان زین دیو مردم الفرارخ (جمال الدین عبدالرزاق)
الحذار
فرهنگ لغت هوشیار

الحدر

الحدر
خبر دار و آگاه باش، ملتفت باش، باخبر باش، دوری کن، زنهار، بترس، بپرهیز، زینهار، بترسید
فرهنگ لغت هوشیار

الحضر

الحضر
نام شهری که در قدیم از توابع دولت پارت بود و بقول هردوت پادشاهی از خود داشت و مردم آن عرب بودند. رجوع به حضر و ایران باستان تألیف پیرنیا ج 3 (فهرست) شود
لغت نامه دهخدا

احذر

احذر
ترسنده تر، حرام گردانیدن زن بتطلیق او. (منتهی الارب) ، در گناه انداختن. بگناه افکندن. در بزه افکندن، مضطر گردانیدن. (منتهی الارب). مُلجاء گردانیدن. بیچاره گردانیدن، تنگ کردن، محتاج کردن
لغت نامه دهخدا