جدول جو
جدول جو

معنی میخ درم

میخ درم
آلتی که با آن سکه می زدند، برای مثال وزآن پس دگر کرد میخ درم / همان میخ دینار و هر بیش وکم (فردوسی - ۶/۲۰۳)
تصویری از میخ درم
تصویر میخ درم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با میخ درم

میخ قدم

میخ قدم
که قدمی چون میخ کوفته بر جایی پا بر جای دارد، کسی که نمی تواند حرکت کند. (یادداشت لغت نامه) ، لنگ و پاشکسته که نمی تواند راه رود. (ناظم الاطباء). کسی را گویند که پاشکسته به کنجی نشسته باشد و به جایی نرود. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

میخ دوز

میخ دوز
دوخته و دوزیده شده با میخ، میخ کردگی و میخ زدگی و با میخ دوخته شده و مستحکم شده، (ناظم الاطباء)، مُسَمَّر، (یادداشت مؤلف)،
- میخ دوز کردن، میخ زدن و محکم کردن با میخ، (ناظم الاطباء)، با میخ بر جایی استوار کردن، تسمیر، (یادداشت مؤلف) : قرالدرع قراً، میخ دوز کرد زره را، سَک ّ، میخ دوز کردن در به آهن، (منتهی الارب)،
، عدیم الحرکت، (غیاث) کنایه از مضبوط و استوار، (آنندراج)، ثابت و استوار، که حرکت نتواند کرد:
گفتم رقیب از سر کویت نمی رود
گفتا کجا رود که دلش میخدوز ماست،
میرصیدی تهرانی،
- میخ دوز شدن در جایی، در آنجا متوقف شدن، کنایه است از اقامت طولانی و بیش از حد انتظار و لزوم در جایی، (از یادداشت مؤلف) :
اگر نه کوه وقار تو پافشرده بر او
چرا شده ست چنین میخ دوز جرم زمین،
صائب،
- میخ دوز کردن، ثابت و بی حرکت و ساکت نگه داشتن: بدان می مانست که وی را (آفتاب را) بر افق میخ دوز کرده اند، (رشحات علی بن حسین کاشفی)،
- میخ دوز ماندن، ساکت و آرام و پابرجا ماندن:
نک جهان در شب بمانده میخ دوز
منتظر موقوف خورشید است و روز،
مولوی
لغت نامه دهخدا

بی درم

بی درم
مُرَکَّب اَز: بی + درم، بی سیم. که درم ندارد. بی پول. فقیر:
اوحدی گر تو صد زبان داری
عاشق بی درم زبون باشد.
اوحدی.
محتشم را بمال مالش کن
بیدرم رابخون سگالش کن.
نظامی.
چرخ نه بر بی درمان میزند
قافلۀ محتشمان می زند.
نظامی.
رجوع به درم شود
لغت نامه دهخدا

میخ خر

میخ خر
دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 48هزارگزی جنوب باختری صالح آباد با 104 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا