جدول جو
جدول جو

معنی گذر دادن

گذر دادن
راه دادن، اجازۀ عبور دادن، برای مثال در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند / گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را (حافظ - ۲۶)
تصویری از گذر دادن
تصویر گذر دادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گذر دادن

گذر دادن

گذر دادن
اجازه عبور دادن رخصت ورود دادن راه دادن: در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

گذر دادن

گذر دادن
راه دادن و اجازۀ عبور دادن اجازۀ ورود دادن. رخصت درآمدن دادن:
همان زادفرخ به درگاه بر
همی بود کس را ندادی گذر.
فردوسی.
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را.
حافظ
لغت نامه دهخدا

گیر دادن

گیر دادن
گرفتار ساختن کسی را، مخفی گاه متهم یا مقصری را بعمال دولت نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار

گیر دادن

گیر دادن
بند کردن، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن
گیر دادن
فرهنگ فارسی معین

گیر دادن

گیر دادن
در تداول عامه، اسیر و گرفتار ساختن کسی را که مخفی باشد، معرفی کردن و نشان دادن مخفی گاه کسی یا مقصری را: گیر دادن رفیق خود را. گیر دادن همدست خود را
لغت نامه دهخدا

اذن دادن

اذن دادن
دستوری دادن: پرگ دادن دستوری دادن رخصت دادن جایز شمردن مرخصی کردن
فرهنگ لغت هوشیار