جدول جو
جدول جو

معنی کینه توختن

کینه توختن
انتقام گرفتن، کینه خواستن
تصویری از کینه توختن
تصویر کینه توختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کینه توختن

کینه توختن

کینه توختن
انتقام کشیدن: بعد از یک سال ملک غور الحسین بن الحسن بکین توختن خروج کرد بر برادر زاده
فرهنگ لغت هوشیار

کینه توختن

کینه توختن
کین توختن. انتقام کشیدن:
چون چنان است که بر دست عنان داند داشت
کینه توزد به گه جنگ ز هر کینه وری.
فرخی.
به وصال تو همه کینه بتوزم ز فراق
کس مبادا ز پس وصل تو کین توز پدر.
سوزنی.
پس پسر این فرخ هرمز، نام او رستم، لشکرها جمع کرد و بیامد به کینه توختن و این زن را هلاک کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 110). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

کین توختن

کین توختن
انتقام کشیدن: بعد از یک سال ملک غور الحسین بن الحسن بکین توختن خروج کرد بر برادر زاده
فرهنگ لغت هوشیار

کین توختن

کین توختن
انتقام کشیدن. (فرهنگ فارسی معین). انتقامجویی کردن:
نخواهی دبیری تو آموختن
ز دشمن نخواهی تو کین توختن.
فردوسی.
متوز کین، عدو را به روزگار سپار
که روزگار به تعجیل از او بتوزد کین.
امیرمعزی (از آنندراج).
مرغان... عزیمت بر توختن کین مصمم گردانیدند. (کلیله و دمنه).
زمانه باد ز اعدای دولتت کین توز
که تا به دولت تو کین محنتم توزم.
سوزنی.
لشکر بسیاری بر او جمع شد از غزنه و قندهار و گرمسیر و جبال غور و بعد از یک سال ملک غور... به کین توختن خروج کرد... (سلجوقنامۀ ظهیری ص 47).
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

کیسه دوختن

کیسه دوختن
کیسه دوختن برای چیزی. آماده شدن برای تصرف آن متوقع بودن: و صحبت زنان را چون مار افعی پندارد که از و هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای او کیسه ای نتوان دوخت
فرهنگ لغت هوشیار

کیسه دوختن

کیسه دوختن
دوختن کیسه. درست کردن و ساختن کیسه. کیسه ساختن، به افراط توقع داشتن. کیسه بردوختن. (ناظم الاطباء). به خود وعده انتفاعی دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طمع بستن. (امثال و حکم ص 1258). انتظار و توقعبسیار از کسی یا از نتیجۀ کاری داشتن:
اندر آن گیسوی سیاه و سفید
دوخته خلق کیسه های امید.
سنائی.
سایۀ گیسوش را دار غنیمت که دل
کیسه بسی دوخته ست در خم گیسوی تو.
سنائی.
چون چنگ سر فرودآر با محرمان یکدل
کیسه مدوز چندین با عاشقان بی زر.
سیف اسفرنگ.
- کیسه از چیزی دوختن، کنایه از صاحب و مالک شدن آن چیز. (آنندراج). انتظار و توقع سود از آن چیز داشتن. بدان چیز طمع بستن:
کمربر آن تن چون سیم کیسه دوخت ولی
تهی بماند چو آغوش من ز نارونش.
رفیع لنبانی.
- کیسه بر چیزی دوختن، توقع فایده از آن چیز داشتن. (آنندراج). به خود وعده آن کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کیسه ها دوخته بر درگهت ازبهر امید
زآنکه بی لطف تو کس درخور غفران نشود.
سنائی.
بر وفای زمانه کیسه مدوز
بگذرانش به قوت روزاروز.
سنائی (از امثال و حکم ص 1258).
بر وفای سپهر کیسه مدوز
کایچ گنبد نگه ندارد گوز.
سنائی (از امثال و حکم ص 1258).
و صحبت زنان را چون مار افعی پندارد که از او هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای اوکیسه نتوان دوخت. (کلیله و دمنه).
بر او چون کیسه ای دوزم که هرگز
مرا در کیسه دیناری نیاید.
انوری.
اتباع او عامۀ مردم را زبون گرفتند و بر ایشان کیسه ها دوختند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 429).
ز دانش کیسه بر اقبال دوزند
من ازوی مایۀ ادبیر دارم.
کمال الدین اسماعیل.
طمع چه کیسه بر آن مفلسان تواند دوخت
که از هزار تکلف به ماحضر نرسد.
کمال الدین اسماعیل.
بس کیسه که دوختند بر جودش
صد حلقه به گوش چون کمر دارد.
کمال الدین اسماعیل.
مَپْسند پر ز داغ کنم از جفای تو
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو.
صائب (از آنندراج).
زیان دیده ای کیسه بر سود دوخت
که خود را به دلالی خود فروخت.
ظهوری (از آنندراج).
- کیسه دوختن برای چیزی، آماده شدن برای تصرف آن. متوقع بودن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کینه ساختن

کینه ساختن
دشمنی کردن. خصومت ورزیدن. جنگ کردن:
چنین داد پاسخ فرامرز باز
که با شیر درّنده کینه مساز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

کین تاختن

کین تاختن
جنگ کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو دید او گرفت آرزو ساختن
که من با تو آیم به کین تاختن.
اسدی (از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا