جلا دادن. روشن ساختن. افروختن. زدودن: خاک زنگار برآورد خوشا زنگاری که دهد آینۀ دیده و دل را صیقل. سلمان (از آنندراج). نمیدانم که صیقل داده مرآت ضمیرم را که زنگ خانه آیینه می ریزد غبار من. محمداسحاق شوکت (از آنندراج)
تصدق. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تزکی. (تاج المصادر بیهقی). چیزی در راه خدا دادن: چندان صدقه دادند که آن را اندازه نبود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517). رجوع به صدقه شود