جدول جو
جدول جو

معنی شیرشکری

شیرشکری
به رنگ سفید متمایل به زرد، نوعی پارچه به رنگ سفید متمایل به زرد و دارای گل و بوته که از آن شال و عمامه درست می کردند
تصویری از شیرشکری
تصویر شیرشکری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیرشکری

شیرشکری

شیرشکری
پارچه ای است ابریشمین به رنگ سفید یا نخودی، که بر آن با ابریشم قهوه ای یا زرد تیره سوزن دوزی شده باشد. رجوع شود به مقالۀ ’عمامۀ شیر و شکری’ نوشتۀ یحیی ماهیار نوابی در مجموعۀ مقالات ج 1 ص 264
لغت نامه دهخدا

شیروشکری

شیروشکری
پارچۀ نخی زمینه سفید با گلهای زرد روشن، و از آن بازرگانان عمامه کردندی تا از عمامۀ علما که به رنگ سپید بود ممتاز باشد. جامۀ زمینه به رنگ سپید کمی مایل به زردی با گلها و بته های زرد. (یادداشت مؤلف). شیر و شکر
لغت نامه دهخدا

شیرشکر

شیرشکر
قسمی از ابریشم، عطوفت و محبت و دوستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شیرشکر

شیرشکر
شیرشکار. شکرنده و شکارکننده شیر. کنایه است از دلیر و شجاع
لغت نامه دهخدا

شیرشکار

شیرشکار
شکارکنندۀ شیر، مردی که شیر شکار می کند، کنایه از دلیر، شجاع
شیرشکار
فرهنگ فارسی عمید

شیرگیری

شیرگیری
صفت شیرگیر، حالت آنکه شیرگیر شده است، رجوع به شیرگیر شود، دلیری و شجاعت، سخت دلاوری و دلیری، (یادداشت مؤلف) :
چونکه شیران دلیریش دیدند
شیرگیری و شیریش دیدند،
نظامی،
، جسارت، جری شدن، (یادداشت مؤلف)، مستی یا نیم مستی، (ناظم الاطباء) :
ز مستی کرد با شیری دلیری
که نام مستی آمد شیرگیری،
نظامی،
کجا آن شیر کز شمشیرگیری
چو مستان کرد با ما شیرگیری،
نظامی،
،
شیرگیر، (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)، شیرگیری به معنی شیرگیر است که مردم نیم مست و مست باشد، (برهان)،
شیرگیر، نام روز بیست وهشتم از ماههای ملکی باشد، (برهان)، رجوع به شیرگیر شود
لغت نامه دهخدا

شیرشکار

شیرشکار
متهوّر و باجرأت. (ناظم الاطباء) ، شکارکننده شیر. آنکه شیر را صید کند، کنایه از دلیر. شجاع. (فرهنگ فارسی معین) :
در بزم درم باری ودینارفشانیست
در رزم مُبارزشکر و شیرشکاریست.
فرخی (دیوان ص 22)
لغت نامه دهخدا

شیرداری

شیرداری
دهی است از بخش بهشهر شهرستان ساری، آب آن از چشمه و رود خانه محلی، سکنۀ آن 115 تن، راه آن اتومبیلرو، صنایع دستی آنجا شال و کرباس بافی است، بنای معصومزادۀ آن قدیمی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا