معنی زبرجدگون - فرهنگ فارسی عمید
معنی زبرجدگون
- زبرجدگون
- مانند زبرجد، به رنگ زبرجد
تصویر زبرجدگون
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با زبرجدگون
زبرجدگون
- زبرجدگون
- مانند زبرجد. زبرجدی رنگ. زبرجدفام:
یا همچو زبرجدگون. یکرشتۀ سوزن
اندر سر هر سوزن یک لؤلؤ شهوار.
منوچهری (دیوان ص 37)
لغت نامه دهخدا
زبرجدین
- زبرجدین
- زبرجدی، رنگ سبز مایل به زرد، به رنگ زبرجد، دارای چنین رنگی، آراسته به زبرجد
فرهنگ فارسی عمید
زبرجدین
- زبرجدین
- منسوب به زبرجد، برنگ زبرجد. مانند زبرجد، مرصع به زبرجد. پیراسته به زبرجد. زبرجد نشان. زبرجدنگار
لغت نامه دهخدا
زردگون
- زردگون
- زردرنگ. زردفام. (فرهنگ فارسی معین) :
همیدون نداد ایچ کس پاسخش
به بد خیزد و زردگون شد رخش.
دقیقی (گنج بازیافته ص 45)
لغت نامه دهخدا