جدول جو
جدول جو

معنی دیگرگونی

دیگرگونی
دیگرگون شدن، دیگرگونه شدن
تصویری از دیگرگونی
تصویر دیگرگونی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دیگرگونی

دیگرگونی

دیگرگونی
حالت وچگونگی دیگرگون. دگرگونی. تغیر و تبدل. تبدیل و تحویل. (ناظم الاطباء). تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

دیگرگونه

دیگرگونه
دگرگونه. دگرگون. واژگونه. وارونه، مغشوش. مضطرب. شوریده، طور دیگر. جور دیگر. نوعی دیگر: باشد که دشمنان تأویلی دیگرگونه کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 83). فضل... با حسین مصعب پدر طاهر ذوالیمینین گفت پسرت طاهر دیگرگونه شده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 135). روز چهارم آدینه بار داد نه بر آن جمله که هر روزی بودی بلکه با حشمتی و تکلفی دیگرگونه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328). چون بشهر شد حالها همه دیگرگونه دید و کردارهای نیکو گرفته. (قصص الانبیاء ص 200)
لغت نامه دهخدا

دیگرگون

دیگرگون
دگرگون، جور دیگر، طور دیگر، واژگون و سرنگون، منقلب، رنگ دیگر
دیگرگون
فرهنگ فارسی عمید

دیگرگون

دیگرگون
رنگی دیگر، جور دیگر، طور دیگر، نوع دیگر، سرنگون، واژگون، مضطرب، شوریده
دیگرگون
فرهنگ فارسی معین