جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با در پی

در پی

در پی
پینه وپیوندی که بر جامه دوزند تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند
در پی
فرهنگ لغت هوشیار

در پی

در پی
در پس. در عقب. (آنندراج). در دنبال. در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر، در پی شکارافتادن. (از منتهی الارب) ، پیاپی: متکاوس، در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض). اقتصاص، اقصاص، در پی قصاص شدن. تعجس، در پی کاری شدن. تقفیه، در پی فرستادن. (از منتهی الارب).
- در پی داشتن، اتباع. اعقاب. اقفا. تتبیع. تعقیب.
- در پی رفتن، تقضض. تقفی. قَت ّ. (از منتهی الارب).
- در پی کردن، تعاقب کردن. از پس کسی رفتن. (ناظم الاطباء). تعقیب. عقاب. معاقبه. (از منتهی الارب).
- در پی کننده،عقیب. معاقب. (از منتهی الارب) ، لازم. مهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

در پین

در پین
پینه وپیوندی که بر جامه دوزند تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند
در پین
فرهنگ لغت هوشیار

در په

در په
پینه وپیوندی که بر جامه دوزند تکه ای که بر پارگی پارچه دوزند
در په
فرهنگ لغت هوشیار

دروپی

دروپی
دهی است از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 17 هزارگزی جنوب خاوری ساری و یک هزارگزی بالاگولا، با 405 تن سکنه. آب آن از رود تجن و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

درپی

درپی
تکۀ پارچه ای که بر پارگی جامه بدوزند، پینه، پاره، برای مِثال سیه گلیم خری ژنده جل پشم آکند / که ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو (سوزنی - ۸۰)
درپی
فرهنگ فارسی عمید