حاصل کردن حاصل کردن الفنجیدن فرا آوردن توزیدن ویندیدن جمع کردن فراهم آوردن تحصیل کردن، نتیجه گرفتن فرهنگ لغت هوشیار
حاصل کردن حاصل کردن به دست آوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن، جمع کردن، فراهم کردن، به نتیجه رسیدن، نتیجه گرفتن فرهنگ واژه مترادف متضاد
واصل کردن واصل کردن رسانیدن. سبب رسیده شدن گشتن. رسیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). واصل گردانیدن. بردن لغت نامه دهخدا
حال کردن حال کردن شادی و نشاط پیدا کردن، به وجد و طرب آمدن، لذت بردن از ساز و آواز و مانند آن فرهنگ فارسی عمید