معنی جنگنده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با جنگنده
جنبنده
- جنبنده
- متحرک، شپش: (پوستینی داشتیم جنبنده بسیار درآن افتاده بود) (عطار تذکره الاولیا ج 1 ص 84)
فرهنگ لغت هوشیار
لنگنده
- لنگنده
- نعت فاعلی ازلنگیدن. آنکه لنگان رود. که لنگ لنگان قدم بردارد
لغت نامه دهخدا