جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تفته دل

تفته دل

تفته دل
تنگدل و غمناک و دل فگار. (ناظم الاطباء) :
از اشک گرم تفته دلان در سواد خاک
طوفان آب آتش زای اندر آمده.
خاقانی.
، که دل سوخته و پرالتهاب دارد. که درون سوزان و پرآتش دارد:
روشن درون تفته دل گرم ژاژخای
آتش نهاد خاکی و معمور دودمان.
خواجوی کرمانی (در صفت حمام)
لغت نامه دهخدا

تافته دل

تافته دل
آزرده دل. غمگین. نگران. برافروخته بسبب قهر و غضب:
دوش باری چه سخن گفتم با تو صنما
که چنان تنگدل و تافته دل گشتی از آن.
فرخی.
بشد تافته دل یل رزمجوی
سوی ره زنان رزم را داد روی.
اسدی.
رجوع به تافته شود
لغت نامه دهخدا

خفته دل

خفته دل
مقابل بیداردل. دل مرده:
صورروان خفته دلانیم چون خروس
آهنگ دان پردۀ دستان صبحگاه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا