معنی پا برجا کردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی پا برجا کردن
- پا برجا کردن
- استوار ساختن، پایدار کردن
تصویر پا برجا کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پا برجا کردن
پا بر جا کردن
- پا بر جا کردن
- استوار کردن، اثبات تاکید، پایدار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پای برجا کردن
- پای برجا کردن
- امکان. اثبات. استوار کردن. پایدار کردن. توکید. ایکاد. تأکید. وَطد. طِده. توطید
لغت نامه دهخدا