معنی بهانه تراشی - فرهنگ فارسی عمید
معنی بهانه تراشی
- بهانه تراشی
- عذر و بهانۀ نابه جا آوردن
تصویر بهانه تراشی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بهانه تراشی
بهانه تراشی
- بهانه تراشی
- عمل بهانه تراش. عذر و بهانۀ بی جا آوردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بهانه تراشی
- بهانه تراشی
- بهانه جویی، بهانه سازی، بهانه گیری، دستاویزسازی، عذرتراشی، ایرادگیری، اعتراض بی جا، اسباب تراشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بهانه تراش
- بهانه تراش
- کسی که برای هر کاری عذری ناموجه آورد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بهانه فروشی
- بهانه فروشی
- عمل بهانه فروش عذر (بیجا) آوردن، ادعای بیجا کردن
فرهنگ لغت هوشیار