اژیراک اژیراک رجوع به آژیراک شود، اصلاح کردن:اسا بین القوم، اصلاح کرد میان قوم. (منتهی الارب) ، اندوهگین شدن بر و به: اسا علیه و له لغت نامه دهخدا
آمیرال آمیرال دَریا سالار، صاحب منصب در نیروی دریایی، فرمانده کشتی ها و نیروهای دریایی، آدمیرال، اَمیرُ البَحر فرهنگ فارسی عمید
ازیراک ازیراک زیراکه، برای اینکه، ازاین روکه، ازاین جهت که، برای مِثال طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک / طاعت و علم است بند و فند زمانه (ناصرخسرو - ۳۸۲) فرهنگ فارسی عمید
ازیراک ازیراک ازایراک. زیراکه. از این رو که: طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک طاعت و علم است بند و قید زمانه. ناصرخسرو. مر جان تو مرجان خدایست ازیراک از حکمت و علم آمده مر جان ترا جان. ناصرخسرو. ما خود ز تو این چشم نداریم ازیراک ترکی تو و هرگز نبود ترک وفادار. سنائی لغت نامه دهخدا