معنی نوبنیاد - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نوبنیاد
نوبنیاد
- نوبنیاد
- آنچه که تازه ساخته شده نو بنیان جدیدالاحداث تازه بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
نوبنیاد
- نوبنیاد
- نوبنیان. تازه ساز. که آن را تازه پی افکنده و ساخته اند یا تأسیس کرده اند: عمارتی نوبنیاد، مدرسه ای نوبنیاد، اداره ای نوبنیاد، انجمنی نوبنیاد
لغت نامه دهخدا
نو نیاز
- نو نیاز
- شخصی که تازه وارد عرصه زندگی شده: مبتدی تازه کار: (ابچد مشق مجاز از نو نیازان خوش نماست پیر گشتی وا گذار این بازی طفلانه را) (صائب. بها)، سالک مبتدی
فرهنگ لغت هوشیار
بدبنیاد
- بدبنیاد
- بدنهاد. بدذات. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
سگ را اگر خدمت کنی بهتر که بدبنیاد را. (امثال و حکم دهخدا ج 2ص 984)
لغت نامه دهخدا