جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناپدرام

ناپدرام

ناپدرام
ناآراسته، غمگین اندوهگین، بدیمن شوم، ناپایدار، درشت ناهموار، نادرست ناصحیح، نامرتب نامنظم شوریده
فرهنگ لغت هوشیار

ناپدرام

ناپدرام
ناخوشایند. ناپسند. ناخوش:
اگر تبول گرفت از تو این دلم چه عجب
تبول گیرد دل از حدیث ناپدرام.
سوزنی.
، شوم. نامبارک. نامیمون. ناشاد:
اندر آن روزهای ناپدرام
کو ز می مهر کرده بود دهان.
فرخی.
تو داده ای به ستم زر و سیم خویش به باد
تو کرده ای به ستم روز خویش ناپدرام.
فرخی.
مقابل پِدرام. رجوع به پدرام شود
لغت نامه دهخدا

ناپدرام

ناپدرام
بدرام. درشت. ناهموار. ناخوار. هموار نشدنی. ناگوار. (یادداشت مؤلف). مقابل پدرام. رجوع به پَدرام شود:
هر آن راهی که ناپدرام باشد
بپدرامد چو خوش فرجام باشد.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

ناپدرام

ناپدرام
افسرده، اندوهگین، بدرام، غمگین، ناپایدار، بدقدم، بدیمن، شوم، ناخجسته، بی نظم، نامرتب، ناصاف، ناهموار
متضاد: پدرام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

نادرات

نادرات
جمع نادره: (درآن باره از نادرات زمانه خویش بوده است)
نادرات
فرهنگ لغت هوشیار

ناآرام

ناآرام
آنکه آرام و سکون ندارد، شتابنده عجول، ناآسوده بیقرار، ناامن پرآشوب مقابل آرام
فرهنگ لغت هوشیار