جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مصیبت زا

مصیبت زده

مصیبت زده
رنجور، سوکوار، بد آورده در رنج و بلا افتاده، ماتم زده (بسبب فوت خویشاوند یا دوستی صمیم)، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار

مصیبت کش

مصیبت کش
سختی کش. محنت کش. بلاکش. که غم و اندوه و ماتم کشد. که گرفتار مصیبت و الم و اندوه گردد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

مصیبت سرا

مصیبت سرا
آنکه شعر مصیبت گوید. (یادداشت مؤلف) ، شاعر که مصائب اهل البیت سراید. شاعر که مصیبت اهل بیت گوید: محتشم بهترین شاعر مصیبت سرای فارسی است. (یادداشت مؤلف) ، نائح. نائحه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

مصیبت زده

مصیبت زده
ماتم زده. (ناظم الاطباء). ماتمی. سوکوار. عزادار. مصیبت دیده. (یادداشت مؤلف) : تضجیع، مصیبت زده ساختن. (منتهی الارب) ، بدبخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا