جدول جو
جدول جو

معنی کش کشان

کش کشان
در حالت کشیدن، کشان کشان، برای مثال کش کشانش آوریدند آن طرف / او فغان برداشت در تشنیع و تف (مولوی - ۴۵۸)
تصویری از کش کشان
تصویر کش کشان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کش کشان

کش کشان

کش کشان
آهسته براه بردن و کشیدن: (کش کشانش آورید ند آن طرف او فغان برداشت در تشنیع وتف)، (مثنوی)
کش کشان
فرهنگ لغت هوشیار

کش مکشان

کش مکشان
کشیدن و رها کردن، از هر سو کشیدن کشاکش، جدال ستیزه: (روز و شب در جنگ و اندر کش مکش کرده چالیش آخرش با اولش)، (مثنوی)، خوشی و نا خوشی غم و شادی، امر و نهی
کش مکشان
فرهنگ لغت هوشیار

کشمکشان

کشمکشان
کش مکش. تعارض. جدال:
پیر میخانه نمی داد بما دختر رز
بر در میکده خوش کشمکشانی کردیم.
ظهیرای نهاوندی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کشکشان

کشکشان
مخفف کشان کشان است که کنایه از آهسته و به تأنی براه رفتن و براه بردن است. (از آنندراج) (از جهانگیری) (از برهان) ، در حال کشیدن ممتد. کشانیدن بالاستمرار. رجوع به کشان کشان شود:
بمن نگر که مرا یار امتحانهاکرد
به حیله کرد مرا کشکشان به گلزاری.
مولوی (از جهانگیری).
دست عشق آمد گریبانم گرفت
دست دیگر رشتۀ جانم گرفت
کشکشانم برد تا درگاه دوست
در دلم بنشست و ایمانم گرفت.
باباعلی کوهی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کاهکشان

کاهکشان
کَهکِشان، مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند، تَنینِ فَلَک، راهِ حاجیان، آسِمان دَرِّه، مَجَرِّه، کاهَنگان
کاهکشان
فرهنگ فارسی عمید

کشان کشان

کشان کشان
در حال کشیدن: (رنگ و روی بچه مثل چلوار سفید شده بود. مادرش کشان کشان او را از اطاق بیرون برد)
کشان کشان
فرهنگ لغت هوشیار

گوش کشان

گوش کشان
در حال کشیدن گوش، آرام و مطیع: جان گوش کشان آمد (آید) دل سوی خوشان آمد (آید) زیرا که بهار آمد رفت (شد) آن دل دیوانه (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار

مو کشان

مو کشان
در حال کشیدن موی: (پر و بال ما کمند عشق اوست مو کشانش میکشد تا کوی دوست) (مثنوی. چا. خاور. 3) توضیح این بیت در چا. نیکلسن نیامده
مو کشان
فرهنگ لغت هوشیار