معنی قدرت کردن
قدرت کردن
قدرت و توانایی نشان دادن
تصویر قدرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با قدرت کردن
قدرت کردن
قدرت کردن
قدرت نمودن نشان دادن قدرت و توانایی
فرهنگ لغت هوشیار
قدر کردن
قدر کردن
یا قدر کردن جنگ (کشتی) برابر کردن در جنگ (کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
پدری کردن
پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
درست کردن
درست کردن
مرمت کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
خدمت کردن
خدمت کردن
پیشکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
جدیت کردن
جدیت کردن
کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
حیرت کردن
حیرت کردن
گرازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خدمت کردن
خدمت کردن
کاری را برای کسی انجام دادن، تعظیم کردن کرنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت کردن
قسمت کردن
بخش کردن، تقسیم کردن
فرهنگ فارسی عمید