جدول جو
جدول جو

معنی سلاحف

سلاحف
لاک پشت ها، حیوانی خزنده، تخم گذار و علف خوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دست ها، پاها و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دست و پای خود را به داخل آن می کشد و پنهان می شود، سنگ پشت، خشک پشت، کاسه پشت، کشف، کشتوک، کشو، باخه
تصویری از سلاحف
تصویر سلاحف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سلاحف

سلاحف

سلاحف
باخه ها. جَمعِ واژۀ سلحفاه. (غیاث) (آنندراج) (دهار) :
سمنزار گشته دیار سلاحف
چمنزار گشته وجار ثعالب.
حسن متکلم
لغت نامه دهخدا

سلاحی

سلاحی
سلاحدار. (شرفنامۀ منیری) (آنندراج). سپاهی. (غیاث). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته. سپاهی. (ناظم الاطباء) :
بارگهت راست بهنگام بار
مهر سلاحی و فلک پرده دار.
امیرخسرو (از آنندراج).
بود نه چندانکه توان برشمرد
رخت سلاحی به سلح خانه برد.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سلاحه

سلاحه
کمیز بز کوهی که در سنگلاخها منجمد شود. (منتهی الارب) (آنندراج). کمیز بزکوهی که بر سنگ ریخته و سیاه شده باشد و آن را از روی سنگ تراشیده مانند داروها خصوصاً در جذام بکار برند. (ناظم الاطباء). رجوع به الفاظ الادویه و تحفۀ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و رجوع به سلاحه شود
لغت نامه دهخدا

سلاحه

سلاحه
شاش بز کوهی را گویند که بر سنگ کرده باشد و بر سنگ سیاه شده و آن را تراشند و در دوایی بکار برند خصوص جذام را نافع است و ظاهراً با لغت سابق سلاجت تصحیف خوانی شده باشد اﷲ اعلم. (برهان). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

ملاحف

ملاحف
جَمعِ واژۀ ملحفه. (دهار). جَمعِ واژۀ مِلحَف و مِلحَفه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملحف و ملحفه شود
لغت نامه دهخدا

سلاف

سلاف
آب انگور که بی فشار بچکد، نابترین می، ناب، پیشتاز در سپاه، آغاز از شب می باده، آنچه چکد از انگور پیش از فشاردن
فرهنگ لغت هوشیار