جدول جو
جدول جو

معنی سپاسه

سپاسه
شکر، حمد، لطف، شفقت، منت، برای مثال از آن پس که بد کرد بگذاشتم / بر او بر سپاسه بنگذاشتم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳ حاشیه)
تصویری از سپاسه
تصویر سپاسه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سپاسه

سپاسه

سپاسه
لطف نمودن. شفقت کردن. (برهان) لطف. (فرهنگ اسدی) :
وز آن پس که بد کرد بگذاشتیم
بر او بر سپاسه نپنداشتیم.
بوشکور.
، منت بر کسی نهادن. (برهان) (شرفنامه). رجوع به سپاس شود
لغت نامه دهخدا

سپوسه

سپوسه
پوست آرد نشده دانه غله. (گندم جو)، شوره سر آدمی، خاک اره
سپوسه
فرهنگ لغت هوشیار

سکاسه

سکاسه
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تَشی، سیخول، زُکاسه، رُکاشه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
سکاسه
فرهنگ فارسی عمید