معنی خیم
- خیم
- خوی، سرشت، طبیعت،
برای مثال دگر خوی بد آنکه خوانیم خیم / که با او ندارد دل از دیو بیم ، خوی بد، آنچه از شکنبه و رودۀ گاو و گوسفند می تراشیدند، زخم، جراحت(فردوسی - ۷/۲۹۲)
جوال پنبه ای
چرک سفیدی که در گوشۀ چشم یا میان مژه ها جمع می شود، قی، رمص، ریمه، ژفک، کیغ
