جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برآسوده

برآسوده

برآسوده
راحت شده. آرام یافته. مستریح. آسایش گرفته:
گریزان شده ست او ز ما در حصار
بدین سان برآسوده از روزگار.
فردوسی.
رجوع به آسوده شود
لغت نامه دهخدا

برآموده

برآموده
فراوان وبر روی هم انبوه شده. (شرفنامۀ وحید) :
برآموده ای دید از اندیشه دور
زسرهای سنجاب و لفج سمور.
نظامی.
، موریها. (یادداشت مؤلف از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : از هر یک از دو گرده (کلیه) رگی رسته است و بنزدیک مثانه آمده و بدو پیوسته و بدین دو رگ آب را بمثانه فرستد و آن رگها را طبیبان برابخ گویند یعنی موریها. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

برسوده

برسوده
سوده. فرسوده:
نپوشد جز بدو عالم ز خز و توز پیراهن
نگردد جز که از خورشید برسوده گریبانش.
ناصرخسرو، خاموش شدن از اندوه و خشم یا روی درهم کشیدن، تیزی نظر، نکته های رنگارنگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

برآورده

برآورده
بالا برده برافراشته، پرورده تربیت شده، بیرون کشیده مستخرج، پیدا شده ظاهر شده، افراشته -6 تعمیر شده مرمت گشته اصلاح شده، تمام شده مکمل، انباشته پر شده، قبول شده پذیرفته شده و انجام یافته (حاجت و تقاضای کسی)
فرهنگ لغت هوشیار