انجام شدن انجام شدن پایان یافتن. ختم شدن. برگذار شدن. (یادداشت مؤلف). بپایان رسیدن. کامل شدن. (فرهنگ فارسی معین). لغت نامه دهخدا
انجام شدنی انجام شدنی انجام پذیر. قابل انجام شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، طمع داشتن. (آنندراج). خواهش کردن و توقع کردن، چین دار بودن و یا چین دار شدن ابرو و شکم. (ناظم الاطباء). شکن بر شکن بر شکم و ابرو بودن. (آنندراج) ، ترش رو شدن. انجوختن. (از شعوری ج 1 ورق 123 الف) لغت نامه دهخدا
ارجاع شدن ارجاع شدن واگذارشدن فرستاده شدن محول شدن رجوع شدن: پرونده متهم به کمیسیون تحقیق ارجاع شد فرهنگ لغت هوشیار