جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با یاقوت خام

یاقوت فام

یاقوت فام
به رنگ یاقوت سرخ، یاقوت رنگ:
بیامد از آنجایگه شادکام
رخ از خرمی گشته یاقوت فام،
فردوسی،
به دیباچه بر اشک یاقوت فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام،
سعدی،
طوطیان جان سعدی را به لطف
شکری ده زان لب یاقوت فام،
سعدی،
بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا
کاب حیات در لب یاقوت فام اوست،
سعدی
لغت نامه دهخدا

یاقوت کار

یاقوت کار
که یاقوت به کار برد، چیزی که در آن یاقوت به کار برده باشند:
همه زین زرین یاقوت کار
کفل پوشهای جواهرنگار،
نظامی
لغت نامه دهخدا

یاقوت سان

یاقوت سان
مانند یاقوت سرخ:
فلک چون جام یاقوتین روان کرد
ز جرعه خاک را یاقوت سان کرد،
نظامی
لغت نامه دهخدا

یاقوت ساز

یاقوت ساز
آن که با یاقوت اشیاء زینتی سازد،
اشیاء ساخته شده از یاقوت:
شمعهای بساط بزم افروز
همه یاقوت ساز و عنبرسوز،
نظامی
لغت نامه دهخدا

یاقوت زای

یاقوت زای
زایندۀ یاقوت، آن که یاقوت زاید:
مرکبی دریاکش و طیاره و آتش فشان
دایه ای دُرپرور و دوشیزه ای یاقوت زای،
منوچهری
لغت نامه دهخدا

یاقوت پاش

یاقوت پاش
پاشندۀ یاقوت:
بگرد جهان این خبر گشت فاش
که شد کان یاقوت یاقوت پاش،
نظامی
لغت نامه دهخدا

یاقوت بار

یاقوت بار
که یاقوت از آن می بارد:
بیا ساقی آن آب یاقوت وار
درافکن بدان جام یاقوت بار،
نظامی،
، اشک خونین بارنده، اشکبار:
یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ را
از نوک کلک نرگس بر لوح کهربائی،
سنائی،
دلم نماند ز بس چون حبیب هر ساعت
که در دو دیدۀ یاقوت بار برگردد،
سعدی
لغت نامه دهخدا

یاقوت وار

یاقوت وار
مانند یاقوت. سرخ:
یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله
کرده بر او حواله غواص در دریا.
کسائی.
بیا ساقی آن آب یاقوت وار
درافکن بدان جام یاقوت بار.
نظامی.
من روی بر زمین و دو چشم اندر آسمان
بیجاده رنگ رویم و یاقوت وار چشم.
زین الدین سجزی
لغت نامه دهخدا