مصلحت کردن مصلحت کردن مشورت کردن و کنکاش کردن. (ناظم الاطباء). شور کردن. مشورت نمودن. مشاورت کردن. (از یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
مساحت کردن مساحت کردن اندازه کردن اندازه گرفتن پیمودن اندازه گرفتن و پیمودن زمینی را فرهنگ لغت هوشیار
مصلحت دیدن مصلحت دیدن صلاح دیدن مصلحت دانستن صواب دانستن: بترک خدمت پیرمغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمی بینم. (حافظ) فرهنگ لغت هوشیار
نصیحت کردن نصیحت کردن پند گفتن آونیدن پند دادن اندرز گفتن: خلیفه... نصیحت ایشان کرده که با بندگان خدا گستاخ نباشید فرهنگ لغت هوشیار