جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مچاله شدن

مچاله شدن

مچاله شدن
فشرده شدن در میان مشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچاله شود
لغت نامه دهخدا

ازاله شدن

ازاله شدن
ازمیان رفتن زدوده شدن دفع شدن بر طرف شدن از میان رفتن زدوده شدن
ازاله شدن
فرهنگ لغت هوشیار

متالم شدن

متالم شدن
درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد
فرهنگ لغت هوشیار

مچاله کردن

مچاله کردن
فشرده و مالیده و له و لورده کردن، خرد و خمیر کردن: فلان پهلوان در موقع کشتی حریفش را مچاله کرد و از گود بیرون انداخت
فرهنگ لغت هوشیار

مخالف شدن

مخالف شدن
ضدیت کردن خلاف ورزیدن: و منصور بن جمهور مخالف شد، . . بنگرید به مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار