جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گزلیک

گزلیک

گزلیک
کارد دسته دار کوچک ترکی چشم بند دراسپ قسمی کارد نوک تیز که تیغه آن بر روی دسته خم شود. پرده ای که از چرم که بر طرف وحشی (خارجی) چشم اسب نهند
فرهنگ لغت هوشیار

گزلیک

گزلیک
چاقوی نوک تیز شبیه به کارد (در گناباد خراسان). قسمی چاقوی نوک تیز که تیغۀ آن بر روی دسته خم نشود. رجوع به گزلک شود
لغت نامه دهخدا

گزلیه

گزلیه
دهی است از دهستان منکور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در57 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 18 هزارگزی شمال باختری شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

گزلک

گزلک
گزلیک ترکی چیلان کارد کوچک دسته دراز کارد کوچک دسته دراز: بنمابمن که منکر حسن رخ تو کیست ک تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم. (حافظ)، نوعی قلم تراش که سر آن بر گشته و دنباله اش باریک است: و اگر خلاف واقعی بعمد بقید کتابت در آمده باشد به گزلک راستی محو نماید
فرهنگ لغت هوشیار