جدول جو
جدول جو

معنی غریبستان

غریبستان
جای غریبان، خانۀ غربا، قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان، برای مثال تا که در منزل حیات بود / سال دیگر، که در غریبستان؟ (سعدی۲ - ۶۶۲)
تصویری از غریبستان
تصویر غریبستان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غریبستان

غریبستان

غریبستان
خانه بی کسان بی کس کده، گورستان محل غریبان خانه غرباء، گورستان مقبره
فرهنگ لغت هوشیار

غریبستان

غریبستان
محل غریبان. جای غربا، گورستان. مقبره:
قافله بازآید اندر شهر بی دیدار ما
ما به تیغ قهر حق کشتۀ غریبستان شویم.
سنائی.
تا که در منزل حیات بود
سال دیگر که در غریبستان ؟
سعدی
لغت نامه دهخدا

غیبستان

غیبستان
عالم غیب، برای مِثال زان که نیم او ز عیبستان بُده است / وآن دگر نیمش زغیبستان بُده ست (مولوی - ۳۰۵)
غیبستان
فرهنگ فارسی عمید

سرابستان

سرابستان
باغچه و باغ سرخانه، خانۀ بزرگ که دارای گل ها و درختان بسیار باشد، بستان سرا، بوستان سرا
سرابستان
فرهنگ فارسی عمید

خرابستان

خرابستان
خراب جای. خرابه. محل مخروبه:
بود غاری در آن خرابستان
خوش تر از چاه یخ بتابستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سرابستان

سرابستان
خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج). بعربی حدیقه یعنی باغی که گرد آن دیوار کشند. (مجموعۀ مترادفات ص 134) :
از عبیر و عنبر و از مشک و لاد و داربوی
در سرابستان ما اندر خزان میدار بند.
کسایی.
بالاء قرمیسین جایها ساخته بود تا بکنار رود بزرگ از سرابستانها و باغها بتابستان مقام ساختی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 107).
مگر طوبی سر آمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبه ای مرغی شکرگفتار می بینم.
سعدی
لغت نامه دهخدا