جدول جو
جدول جو

معنی طاقت آوردن

طاقت آوردن
تاب آوردن، بردباری کردن
تصویری از طاقت آوردن
تصویر طاقت آوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با طاقت آوردن

طاقت آوردن

طاقت آوردن
برخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، تحمل کردن، برتابیدن، برتافتن
متضاد: از کوره در رفتن، برنتافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

راست آوردن

راست آوردن
راست کردن، درست کردن، رو به راه کردن، سر و سامان دادن
راست آوردن
فرهنگ فارسی عمید

حاجت آوردن

حاجت آوردن
حاجت خواستن. سؤال. دعا. حاجت برداشتن، نیازمند ساختن:
ز بدروز، بی بیم داریمتان
به بدخواه حاجت نیاریمتان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

تاخت آوردن

تاخت آوردن
حمله کردن. هجوم کردن: ثُنیان، موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. (منتهی الارب) ، مؤاخذه و عتاب سخت کردن، چنانکه تاخت آوردن به کسی بمعنی سخت اعتراض کردن و ایراد کردن به اوست. رجوع به تاخت و تاختن شود
لغت نامه دهخدا