جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صید شدن

صید شدن

صید شدن
شکار شدن. شکار گشتن. به دام افتادن:
صید زمانه شدی و دام توست
مرکب رهوار به سیمین رکاب.
ناصرخسرو.
گمان بردم که دلش در قید من آمد و صید من شد. (گلستان).
المنهﷲ که دلم صید غمی شد
وز خوردن غمهای پراکنده بِرَستم.
سعدی.
رجوع به صید شود
لغت نامه دهخدا

صید زدن

صید زدن
شکار کردن صید. شکار کردن. صید را به تیر یا حربۀ دیگر از پا درآوردن:
آن کمان ابرو که تیر غمزه اش
هر زمانی صید دیگر می زند.
سعدی
لغت نامه دهخدا