معنی صدر اعظم - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با صدر اعظم
صدر اعظم
صدر اعظم
رئیس الوزرا. نخست وزیر. وزیر اعظم، خواجۀ بزرگ
لغت نامه دهخدا
نیر اعظم
نیر اعظم
کنایه از خُورشید، چشمِۀ آفتاب، چِشمِۀ آتش فِشان، چِشمِۀ خاوَری، چِشمِۀ روز، چِشمِۀ روشَن، چِشمِۀ سیماب، چِشمِۀ سیماب ریز، چِشمِۀ گَرم، چِشمِۀ نور، چِشمِۀ نوربَخش، چِشمِۀ هور، آیینۀ آسِمان، آیینۀ چَرخ، آیینۀ خاوَری، بانوی مَشرِق، بور بیجادِه رنگ، تابِۀ زَر، خُسرُو سیّارِگان، خُسرُو مَشرِق، زُورَق زَرّین، سیماب آتَشین، شَهسَوارِ فَلَک، عَروسِ چَرخ، شیرسَوارِ فَلَک، باشۀ فَلَک، شاهِدِ روز، شَهسَوارِ سِپِهر، شَهسَوارِ گَردون، صَدَفِ فَلَک، صَدَفِ روز، صَدَفِ آتَشین، عَروسِ خاوَری، عَروسِ روز، عَروسِ فَلَک، غَضبان فَلَک، یاقوتِ زَرد، زَرّین تُرَنج، زَرّین کاسِه
فرهنگ فارسی عمید
ده اعظم
ده اعظم
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. واقع در هشت هزارگزی جنوب باختری بنجار. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب آن از رود هیرمند وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.